عشق ابدی

قایقی خواهم ساخت...دور خواهم شد از این خاک غریب...تا که تنهایی ات از دیدن ان جا بخورد....







بگــذار بـگـــویـــم ...


نـــاب تــریـن جــای دنـــیـا ، آغـــوش تـــوسـت !


جـــایـی مــــیـان دو بـازویت !



روی قـفـسه ی سیـنـه ات ...


ممـــاس بـــا قلـــبـت ...



همون قلبی که همه ی زندگی منه










تو لبخند می زنی

عشق آغاز می شود

من به سیب ها

مرتد می شوم

و دلیرانه

به بوسه های تو

زانو می زنم

عشقت را

به سر می گیرم

و معتکفِ

معبد آغوش تو می شوم









حــــــــوصله خواندن نــــدارم

حــــــــوصله نوشتن هــــم ندارم

این هـــــمه دلـــتنگی
...

...


دیــــگر نه با خـــواندن کـــم میشود , نه نـــــوشتن

دلــــم لـــــمس آغوشــــــت را میخواهد

فقط همـــــــین











سوختنــ ــم را دیدی و خندیـ ـدی


خنـ ــده ات را دیدم و سوختـ ـم


خنــ ـده هایم را خواهی دید


دیدار ما به وقت سوختنـ ــت










باید از یک جا “شروع” کنم…
به “تمام” کردنت…
اول از همه
پایت را از شعر هایم قطع میکنم
بعد، دستت را از سرم بر می دارم
بعد از آن هم، چشم از تو می پوشم
بعد هم
بعد ...هم
با خیالت چه کنم؟ لعنتی!؟










هر کس زخم های دستم را دید پرسید :

چرا با خود چنین کردی؟

اما هیچکس زخم های بزرگ دلم را ندید

تا بگوید:

چرا با تو چنین کردند ......












√ مـטּ اورژـآنـس טּـیسـمـ ...

ڪـه هـر وقـتـ بـــہ فـטּـآ رفـتــے یـآכمـ بـیوفتــے !











تن پوش تازه برتنم
گمشدنم تو ایینه
وقتی که تو کنارمی
هرروز نوروز منه!

نوشته شده در جمعه 10 آبان 1392برچسب:,ساعت 3:10 توسط narvan| |









بنـבے ڪـہ پاره شـב رو میشـہ گره زב

ولے ..

همیشـہ یـہ گره باقے مے مونـہ !!!









ای کاش می دانستم دنیایش چقدر کوچک بود...

وقتی که بهم گفت : "به اندازه دنیااااا دوست دارم".










نمیـــــــدانمـ چـــﮧ بَـــر سَـــرِ زندگـــیِ مَــטּ و تــو می آیــــد ...

فقط میدانـــــم

◄◄◄ زندگــــی بدوטּ ِ تـُــو یعنـــــی ::

✗ " کــــــــآتـــ " ✗
نوشته شده در جمعه 10 آبان 1392برچسب:,ساعت 3:8 توسط narvan| |

 







تنهــآیــی هـــایــَم را دانــه دانـــه میشمارَم...!

چه کـــــم میشوَم از حس ِ عاشقی...!

وَ چه راحــَت میشوَم از تعلق ِ خاطر....!

چه آسوده میشوَم از دغدغه..!

وَ آرام....

آرام میشوَم از تنهــآیی اَم.











اینجــا ،

یکــ دوشیزه؛

دور اَز دوستَتــ دارَمــ ـهای ِتو ،

جان بــ ی جان آفریــن ؛

تسلیــم کَرد .

امـّا ،

نوشـ دارو اینبـار ،

پَسـ از مرگــ ِ سهرابـ ،

اثـر دارَد !

تو برگَـرد...












روزے مـے رسَـב

بـے تفـآوتـے هآیَـﭞ رآ

بـآ جآےِ פֿـآلـے امـ

حِـس ڪُنـے

و شآیـد בر בلـﭞ بـآ بُغض بگـویـے

【ڪآش اینجآ بـوב!】

آטּ وَقـﭞ اسـﭞ ڪہ مے فَهمـے

چِقـבر زوב בیـر مـے شَوב!!!













خــُـכایـا ؟!

لـطـفـا بـُرو و بـہ بـعـضـی از آنـآن ڪِــ ایـمـان آورכه انـد

یـآכ آوری ڪـُن

تــو خـُـכا هـسـتی نـہ آنـهـآ .....!












هی رفیق!..

میدانی از کجای زندگی بیشتر خسته ام،

آنجایی که وسط خنده هایم بغض می کنم!!!












من…!

مـرا که میـشنـاسـی؟! خـودمـم…

کسـی شبیـه هیچـکس!

کمـی کـه لابـه لای نـوشتـه هـایـم بـگـردی پیـدایـم میکنـی…

مهـربـان، صبـور، کمـی هـم بهـانـه گیـر …
اگـر نوشتـه هـایـم را بیـابـی ، منـم همـان حـوالـی ام!!
نوشته شده در جمعه 10 آبان 1392برچسب:,ساعت 3:5 توسط narvan| |







آرزو کن با من

که اگر خواست زمستان برود

گرمی ِ دست ِ تو اما باشد

آرزو کن با من

“ما” ی ما ” من” نشود

سایه ات از سر ِ تنهایی ِ من کم نشود . . .











بالا بروی..

پایین بیایی..

فراموش نشدنی ام..

آنقدر خاطرات ناب برایت ساخته ام كه دیگر حتی خودم هم نمیتوانم مثلش را بسازم..

هرچقدر هم همه چیز تمام باشد...

باز هم بوســـــــه های از ته دلم را میخواهی..

همان بی حواسی هارا..

اینقدر به دنبال صدای خنده هایم نگرد..

به نفع خودت است كه برگردی..











دلم آرامـش می خـواهـد ...

بـه انـدازه ی خوردن ِ یـک فنـجان چـای کـوتـاه بـاشد ...!!

یـا

به اندازه ی قـدم زدن روی ِ سنـگفـرش ِ خیـس ِ پـیاده رو

طـولـانـی ..............!

فـرقی نـمی کنـد

فـقط آن لـحظـه را می خـواهـم

آن لـحظـه کـه تـمام سلـول های بدنم

آرام مـی گـیرنــــد











امروز آرزویم این بود
صبح باصدای زنگ در بیدار شوم
پستچی باشد
برایم با پست سفارشی بسته ای رسیده باشد
کاغذ را امضا کنم و بسته بزرگ را تحویل بگیرم
در را ببندم و بسته را باز کنم
تو در آن باشی…











گاهی باید ساکت شوید، غرورتان را ببلعید و بپذیرید که اشتباه کرده اید!
این تسلیم شدن نیست، یعنی بزرگ شدن...












ﭼﻨﺪﯾﻦ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﻣﻨﺘﻈﺮﯼ ﮐﻪ ﺯﻧﮓ ﺑﺰﻧﻪ ،
ﻣﺪﺍﻡ ﮔﻮﺷﯿﺖ ﺭﻭ ﭼﮏ ﮐﻨﯽ ﮐﻪ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺗﻤﺎﺳﯽ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ
ﺩﺍﺩﻩ ﺑﺎﺷﯽ ،
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺯﻧﮓ ﻣﯽﺯﻧﻪ ،
...
ﺑﺎ ﺧﻮﻧﺴﺮﺩﯼ ﺑﻪ ﮔﻮﺷﯿﺖ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﺍﺯ ﻭﯾﺒﺮﻩ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﺗﮑﻮﻥ
ﻣﯽﺧﻮﺭﻩ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺗﺎ ﻗﻄﻊ ﺑﺸﻪ ،
ﺍﯾﻦ ﻧﺘﯿﺠﻪٔ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺯﯾﺎﺩﻩ ... ﺁﺩﻣﺎ ﺍﺯ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﻮﻧﺪﻥ ﺧﻨﺜﯽ
ﻣﯿﺸﻦ










امروز شیطان شدیـــــ............چشم های پسران را
فرداییـــــــ زود...........شیطان می شوند هزاران چشم..........دل همسرت را
حواست باشد بانو!
چیزیـــــ ك عوض دارد گله ندارد!










تنهــآ چیزی ڪـه ایــن روزا دوسـت دارم بـشنـوم...

اینــه ڪـه

خـُـدا بهــم بــگـه : ایــن دنـیا یــه شـوخـیـه بـُـزرگــ بــود...

نـــاراحــت ڪـه نـشُـدی؟؟؟









هـمـه گفـتـند : "او" کـه رفــت ، زنـدگی کــن !
ولـــی...
کـسـی درک نـکـرد کــه "او" ...
خـود زنــدگــی ام بــود....



نوشته شده در جمعه 10 آبان 1392برچسب:,ساعت 3:5 توسط narvan| |

 

 

 







دلتنگی یعنی،
فاصله ای که با هیچ بهانه ای پر نمی شه
دلتنگی یعنی،
عکسایی که نگاه کردن به اونا،رویاهات رو خیس می کنه
دلتنگی یعنی،
بغضی که باهاش کلنجار میری تا یهو نشکنه
دلتنگی یعنی،
اس ام اس هایی که فرستاده نمی شه،نوشته هایی که ثبت موقت می شه
دلتنگی یعنی،
لحظه هایی که با خودت زمزمه می کنی
" حتا دیگه اومدنت،بهم کمک نمی کنه "
دلتنگی یعنی،
امروز ...











آرزو نکن دستت بگیره ، آرزو کن اگه گرفت ، دیگه ول نکنه ...











چـه کـــــــرده ای بــا مــن ..!!؟

کـه ایـن روزهــــــا ،

تــــو را

فـقــط بـه انـدازه ی یـک اشتبــاه مـی شنـاسـم.











خجالت نکش...
تو هم زنگ رو بزن...
صاحب خونه مهمون نوازه.....











پشت تلفن مرا جوابم کردی
گفتی به سلامت و خرابم کردی
یک مرتبه من تمامِ قد لرزیدم
آن دم که مرا شما خطابم کردی
بغضی به نواحی ی گلویم چرخید
وقتی که غریبه ای حسابم کردی
گفتم که دلیل رفتنت آخر چیست؟
گفتی که خداحافظ و آبم کردی
یک لحظه صدای بوق ممتد آمد
گفتم که الو، ولی جوابم کردی











سلام هایی که بوی خداحافظی میدهند …
بودن هایی که هیچکدام خوشحال کننده نیستند …
و رفتن هایی که امید بازگشتی به آنها نداری …
همه اینها را که جمع میکنی به یک کلمه میرسی :
تنهایی !










دلتنگم،

مثل مادر بی سوادی

که دلش هوای بچه اش را کرده

ولی بلد نیست شماره اش را بگیره.










بـﮧ یـآدگـآر سـآعـتـﮯ بَـر دسـتت بـسـتـﮧ امـ . . .

ڪـﮧ یـادﭞ نـرود !

چـقـدر زمـآن بـآیـد بـگـذرد . .،

تـآ یـڪـﮯ مـثـلِ مـن . . .

دوبـآره عـآشـقِ یـڪـﮯ مـثـلِ تـو شـود . . .








اشک ها قطـره نیستنـد !
بلکه کلمـاتى هستنـد که مى افتنـد ....
فقط بخاطـر اینکه :
پیـدا نـمیکنند کسى را
که معنــى این کلمـات را بــفهمـد ... !!!
نوشته شده در جمعه 10 آبان 1392برچسب:,ساعت 2:59 توسط narvan| |

 








می دونــــ ی چــ ی سختـــه؟!

گمشــــده داشتـــ ه باشـــ ی ..

نشانـــ ی هـــم ازش نــداشتـــ ه باشـــ ی ...!











زنـــــدانی تقویم شـــــــــــــده ام

هر روز ضربدر مـــــــــــــی زنم بر روی دیـــــــــــــــــــــــ ـوارش

البته نمی دانم تا کــــــــــــــی باید روز ها را ســـــــــیاه کنم

بیـــا دیـــگــر...

شایــد این آخـــرین ســالنــامــه ام باشـــد ...!












مَرב مُرב !
وَقتـے ڪہ تَـפֿـتـے هایِمان شُـבنـב رِضازاבه !
مَرבمُرב !
وَقتـے ڪہ شاهزاבه هایمان شُـבنـב آغا زاבه
مَرבمُرב !
وَقتـے ڪہ آژانس شیشه اے و وقتے پهلواناלּ نمـے میرنـב
شُـבنـב چهار چنگولـے و اפֿراجـے ها
مَرבمُرב !
وَقتـے ڪہ ساسے مانکـלּ و اشکیـלּ ها شُـבنـב
آواز تنهایــے هاے هنزفری توی گوش
وَقتـے ڪہ عرق سگــے هایمان شُـבنـב
sKy.kOniAk.vOdka...
مَرבمُرב !
وَقتـے ڪہ مرבانگــے معنا شُـב בر ریش !
مَـــرב مُـــرב ! . . .....!!!. ♥












مــردان واقعـــی وفـادارند،

اونا وقت ندارن دنبال زنـان دیگه بگــردن،

چون مشــغول پیــدا کردن راه های جــدیدی برای دوسـتـــــ داشتن

شــریک زندگـــی خودشـون هســـتند . . .
نوشته شده در جمعه 10 آبان 1392برچسب:,ساعت 3:1 توسط narvan| |







ﮐـُﺠـﺎﯾـےْ . . .
ﮐـِــﮧ ﺑﺒـْﯿـﻨـےْ
ﺣـﺲّ ﺗـَﻨـﻔـﺮْمـــ ﻧـِﺴـﺒَتـــ ﺑـِـﮧ ﺗـُﻮ ﺭﺍ
ﻣـﯿْـﺎלּ ﻣـّﺮבﻡْ ﺟـﺎﺭ ﻣـﯿْـﺰﻧـَﻢ.....
ﻭ ﺧـَﺮﻭﺍْﺭ ﺧـّﺮﻭﺍﺭ لـاﯾْــﮏ ﻣـْﯿـﺨـُﻮﺭבْ . . .!!!؟











.. یادش مـــــــــیرود...

مرا که سهل است خاطرات با هم بودنمان را هم یادش میرود

به همین راحــــتی
نوشته شده در جمعه 10 آبان 1392برچسب:,ساعت 2:59 توسط narvan| |

 

 

مینویسم نامه و روزی از اینجا میروم


با خیال او ولی تنهای تنها میروم


در جوابم شاید او حتی نگوید “کیستی ؟”


شاید او حتی بگوید “لایق من نیستی”


مینویسم من که عمری با خیالت زیستم


گاهی از من یاد کن ، حالا که دیگر نیستم

نوشته شده در جمعه 10 آبان 1392برچسب:,ساعت 2:57 توسط narvan| |

 

بوسه یعنی لذت دلدادگی ، لذت از شب لذت از دیوانگی ،

 

 بوسه آغازی برای ما شدن ، لحظه ای با دلبری تنها شدن ،

 

 بوسه آتش می زند بر جسم و جان ،

 

 بوسه یعنی عشق من با من بمان. . . !!!

 

 

عکس در حال بارگذاری است. لطفا چند لحظه صبر کنید.

نوشته شده در جمعه 10 آبان 1392برچسب:,ساعت 2:50 توسط narvan| |

 

این دخترایی که بیشتر وقتا بی حوصله و


ناراحتن..اینایی که تا یه چیزی میگی

 

کنترل خودشونو از دست میدن و عصبی میشن..اینایی


که چند ساعت میمونن تو اتاقشونو در نمیان ..

 

اینایی که همش خوابن..همونا که حوصله


حرف زدن با هیشکیو ندارن..

 

همونایی که قرارشونو با دوستاشون کنسل میکنن و میمونن


خونه..این دخترایی که از صب که پا میشن

 

تا آخر شب با همه دعواشون میشهاینا از تو


داغونن...اهای .... خواهشا اذیتش نکن...

 

داره جون میکنه...فقط کنارش باش..

 

 

نوشته شده در جمعه 10 آبان 1392برچسب:,ساعت 2:43 توسط narvan| |

میشه تنهایی بازی کرد
میشه تنهایی خندید
میشه تنهایی سفر کرد
ولی خدایی خیلی سخته تنهایی
تنهایی را تحمل کرد …!

 

g484tt4of30lehw40ibb.jpg (527×443)


نوشته شده در جمعه 10 آبان 1392برچسب:,ساعت 2:46 توسط narvan| |

 

 اگر جمله ی دوستت دارم قیام علیه بندهای میان من و توست؛

           اگر جمله ی دوستت دارم راضی کننده و تسکین دهنده قلبهاست؛

                  اگر جمله ی دوستت دارم نشانگر اشتیاق راستین من نسبت به توست؛

              اگر جمله ی دوستت دارم پایان همه جدایی هاست؛

             اگر جمله ی دوستت دارم کلید زندان من و توست؛

        پس با تمام وجود فریاد می زنم..... دوستت دارم.

نوشته شده در جمعه 10 آبان 1392برچسب:,ساعت 2:42 توسط narvan| |

 

1344961861810299_orig.jpg


 

خنده هاى تــو آرزو هاى منن


بخند . . .


تا برآورده شوند . . .

نوشته شده در جمعه 10 آبان 1392برچسب:,ساعت 2:42 توسط narvan| |

 


عزیزم در کنار تو همه خوبیها را میابمو در نگاه عاشقانه ات تازه میشوم
مهربان من باز به تو میگویم که دوستت دارم
و نگاهم را به نگاهت میدوزم و به پاکی چشمانت
قسم میخورم که تا ابد با تو میمانم تا بدانی 
صادقانه و پاک دوستت  دارم و تا ابد.......به تو وفادارم




 

 

 

 صبح که می دمد

نگاهم را به یاد لبخنده ات شروع می کنم

و سبد خیالم پر می شود  

از خاطره ی با تو بودن  

پر و خالی می شوم از داغی آغوشت 

و به التماس سلامی  

بر آستان قدمگاهت پیشانی می سایم... 

شب  که می رسد

صفحه های کاغذی چه بی تاب می شوند  

برای نوشتن  

به یاد تو ... 



 

 

آنان که میگویند برای شما میمیرند

دروغ میگویند

ما راست میگوییم که:

به عشق هم زنده ایم...

 

نوشته شده در جمعه 10 آبان 1392برچسب:,ساعت 2:39 توسط narvan| |

 



مـــــن


از تمامـ ــ آسمـــان

 
یکــــ بــــاران را میخواهمـــــ ...


و از تمــــام زمیــــن


یکـــ خیابانـــــ را...

 


و از تمــ ــامـ ـ تـــ ــو


یک دستـــــ

 

 


که قفــــل شده در دستـــ مـــــن

عکس عاشقانه زوج های عاشق (4)

هرچه پیش آمد

هر اتفاقی افتاد

فراموش نـــــکــــــــن که دوسـتـــــتـــــــ داشته ام

که دوستت دارم

و هیچ کس

هیچ کجا

هیچ وقت

نمی تواند گرمایی را که تو به لحظه هایم بخشیدی

تکرار کند . .

 

نوشته شده در جمعه 10 آبان 1392برچسب:,ساعت 2:39 توسط narvan| |

 

 

 

 

 

 

 

 

 

http://avazak.ir/gallery/albums/userpics/10172/normal_1%20%285%29.jpeg

گفتی دهانم بوی شیر میدهد و رفتی ...

 

امشب به افتخارت دهانم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بوی مشروب...

بوی سیگار...

بوی دروغ میدهد

برمیگردی ؟...

 

http://gallery.avazak.ir/albums/userpics/10001/normal_Avazak_ir-Love%20%2810398%29.jpg

بعضی ها را هرچقدر هـم که بــــخواهی،

"تــــــــــــــــــمام" نـــــــــــــــــــــمی شوند … !!!

هــــــــــمش به آغــــــــــوششان بــــــــــدهکار میمانی !

حضورشان"گــــــــــــــــرم" است ؛ سکوتشان خالی مــــــــــیکند دل ِآدم را …

آرامش ِ صـــــــــــــــــــــدایشان را کــــــــــــــــــــم می آوری !

هر دم هر لحظه "کـــــــــــــــــم" مـــــــی آوریشان …

و اینجا مـــــــــــــــــــــــن کـــــــــــــــــم دارمـــــــــــــت ...

 

http://avazak.ir/gallery/albums/meup11/normal_Avazak_ir-Heart%20%28110%29.jpg

 

مترسک............!

آنقدر دستایت راباز نکن..............

کسی تورا درآغوش نمی گیرد..................

دیدی ایستادگی تنهایی می آورد.....................!؟

 

 

 

 

 

 

 

 

نَفَــس کهــ میــ.کِشَــم

چیــــزی دَر اِنتِهــآی وُجــودَم فَریــآد میــــزَنَــد

بَســ اَستــ بآلآ نَیــآ ...

http://naghmehsara.ir/wp-content/uploads/2012/08/15.jpg

تو زنـבگیت ...

به بعضیآ بایـב بگیَ منَ چشمَ میزارمَ تو فقط

برو گمشو !!




وَقـــتــ ـی گــ ــِریـــ ـہ مــی کــُ ـنــــَم سَبــُ ــک می شــَم...

عــَجــ ـبـــ وَزنـــ ــی دآره

ایـــ ـטּ چــَنـ ـد قــَـ ـطره اَشـــ ــکــــــــ ...


زَخـــــ ـــم ـهــآیــَتــــ رآ پــِنـــ ــهآטּ کــُ ـטּ...

ایـــ ـنــجــآ مَــ ـردُم زیــآدی بــآ نَمـــَکـــ شــ ـده اَنـــد..

وقتی گریه کردیم گفتند بچه است

 

وقتی خندیدیم گفتند دیوانه است

وقتی جدی بودیم گفتند مغرور است

وقتی شوخی کردیم گفتند سنگین باش

وقتی سنگین شدیم گفتند افسرده است

وقتی حرف زدیم گفتند پر حرف است

وقتی ساکت شدیم گفتند که عاشقه

حالا که عاشقیم میگن اشتباهه.........



 

تنهایی را دوست دارم چون بی وفا نیست 

تنهایی را دوست دارم چون عشق دروغی در ان نیست

 

 

 

 

 

 

 

 

تنهایی را دوست دارم چون تجربه کرده ام

تنهایی را دوست دارم چون خدا هم تنهاست

تنهایی را دوست دارم چون در کلبه ای تنها ی ام

در انتظار خواهم گریست وانتظار کشیدنم را پنهان خواهم کرد

http://upload.iranvij.ir/images_aban91/38170984624558416028.png

نوشته شده در جمعه 10 آبان 1392برچسب:,ساعت 2:35 توسط narvan| |

 


 

به گرمای آغوشت عادت کردم


 

که سرم رو بذارم تو بغلت

 

بوی عطرت همه وجودم رو پر کنه

 

سرت رو بذاری دم گوشم نفس بکشی

 

با صدای نفسات مست بشم

 

فشارم بدی به خودت

 

دمه گوشم بگی "مال خودمی"

 


منم غرق لذت بشم

 

 


گرما یعنی ....

نفس های تو ....

دستهای تو .....

آغوش تو ......

من به خورشید ایمان ندارم... 


نوشته شده در جمعه 10 آبان 1392برچسب:,ساعت 2:32 توسط narvan| |

 

دُختـــَر اَست دیگـَر...

 

 

گـــآهـے دلَش مے خـوآهـَد

 

 

بَهـــآنـﮧ هـآے اَلَڪے بگیــرَد

 

 

بـﮧ هَوآے آغــُوش تــو

 

 


شـآنـﮧ هـآے تــُو

 

 

 

ڪـﮧ بَعـــد تــ ُــو آرآم

 

 

خیلــے آرآم

 

 

دَر گــوشَش زِمزِمــﮧ ڪُنے

 

 

ببین من عـآشـقـتَـم♥


 


 

میدونی بهشت کجاست؟ 

یه فضای چند وجب در چند وجب

بین بازوهای کسی که دوستش داری



فرقـے نمـے کند !!

بگویم و بدانـے ...!

یا ...

نگویم و بدانـے..!

فاصله دورت نمی کند ...!!!

در خوب ترین جاﮮ جهان جا دارﮮ ...!

جایـے که دست هیچ کسـے به تو نمـے رسد.:

دلــــــــــــــم.....!!!


نوشته شده در جمعه 10 آبان 1392برچسب:,ساعت 2:29 توسط narvan| |

 


چـقـــ ــدر خـوبــهــ . . .

یـکـــ ـی بـــ ـاشـهـ ..

یـکــ ـــی بـــ ــاشـهـ کـــه بـغـلـتـــ کـنــــهـ . . .

سـرتـــ ــو بـــ ــزاری روی قلبش...

آرومــ ـتــ کـنــ ــــهــ . . .

حـُــ ــرم نـفـس هــ ـــاش تـنـتـــ ُ داغ کـنــ ـــهــ . . .

عـطـر دسـتـــ ــاش مـوهـاتــ ـــو نـوازش کـنــ ـــهــ . . .

چـقــ ـــدر خـوبــ ــهــ . . .

چـقـــ ـدر خـوبـــ ـهـ کــ ــهـ آرومـ دمـ گـوشـ بــگــ ـــهــ ...

عزیــ ـزمــ دوستـــ دارمـــ ....

چــهـ زیبـ ـاستــ ـ وقتـ ـی میفهمــ ـی

 

کســـ ـی زیــر ایـن گنــبد کبــود

 

انتظــارتــ ـ را میـکشـــــد

 

چــهــ شیــــــرین اســـــتـ

 

طعــمــ ـ پیامکــ ـی کــهــ میگـــوید :

 

” کجـــ ــایـی” …..؟


 

دوستت دارم عشق من 


 

 

یه وقتایی لازم نیست حرفی زده شه بین دو نفر...


همین که دستت رو آروم بگیره.....


یه فشار کوچیک بده.....


این یعنی من هستم تا آخرش.....


همین کافیه

نوشته شده در جمعه 10 آبان 1392برچسب:,ساعت 2:30 توسط narvan| |

 

عکس های عاشقانه ی دختر و پسر _love98.ir6

هزاران دست هم به سویم دراز شود !!!

پس خواهم زد …

تنها …

تمنای دستان تو را دارم …

باور کن خیلی حـرف است

، وفادار دست هایی باشی

که یکبار هم لمسشان نکرده ای …


 


گرمی دستهای تو

آتشی است که با آن

تمام وجودم را گرم خواهم کرد

حتی در سرمای زمستان

واین یعنی همان دوست داشتن

و من برای دوست داشتن

دلیل نمی خواهم….

همین دستهای تو کافی است ..





عکس های عاشقانه ی دختر و پسر _love98.ir7




 

هر آدمی توی زندگی یک نفر بخصوص را می‌خواهد
یک نفر که بی‌ قید و شرط عاشقش باشد
یک نفر که با او، خود خودش باشد، بی‌هیچ نقابی !

 

 

 

یک نفر که بی‌هراس از موهای ژولیده و صورت رنگ پریده‌ات، با‌‌ همان قیافه به آغوشش پناه ببری، و سر روی شانه‌هایش بگذاری…
زن و مرد هم ندارد؛
توی زندگی مرد‌ها هم باید زنی باشد، که صورت ِ آفتاب خورده و عرق کرده و ته ریش نامنظمشان را به اندازه ی صورت هفت تیغه ی ادکلن زده دوست داشته باشد، شاید هم بیشتر.…
آدم‌ها توی یک زندگی یک نفر بخصوص را می‌خواهند که برایش درد دل کنند، بی‌آنکه بترسند، بی‌آنکه هراس داشته باشند از حرف‌هایشان
یک نفر که آن‌ها را‌‌ همان طور که هستند دوست داشته باشد،‌‌ همان طور غمگین،‌‌ همان طور شیطان،‌‌ همان طور پر حرف؛‌‌
همان طور ساکت،‌‌ همان طور غُرغُرو و‌‌ همان طور شلخته !
آدمی که وقت ِ آمدنش آرام شوی و مثل چشمه از حرف‌های نگفته قُل قُل کنی و بجوشی…
آدمی که ساعت ِ دیدارش بخواهی بدوی جلوی آینه که
"نکند مقبولش نباشم"
آدم ِ تو نیست !
توی زندگی هر کس، یک نفر بخصوص باید باشد

 




دل شکسته - سایت لاو98

میخواهم تمام احساسی که به "تو" دارم را بیان کنم

میخواهم

امشب…تمام احساسی که به "تو" دارم را بیان کنم……..

میگویم که دوستت دارم .دلتنگتم…

 

به آغوشت نیاز دارم !

 

مغرور میشوی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
……….
مهم نیست

 

با این که کمتر دوستم خواهی داشت و یا حتی ترکم میکنی و تنها میمانم!

مهم این است:

شاید فردایی نباشد که عشقم را به پایت بریزم.





عکس های عاشقانه ی دختر و پسر _love98.ir

به چـشـمـهـایـت بگــو

نـگـاهـم نـکـنـنـد

بـگـو وقـتـی خـیـره ات مـی شـوم

 

سرشـان بـه کـار خـودشـان بـاشـد … !

نـه کـه فـکـر کـنـی خـجـالـت مـی کـشـم هـا

نـه !

حـواسـم نـیـسـت

عـاشـقـت مـی شـوم . .

 

عکس های عاشقانه ی دختر و پسر _love98.ir2


تا حالا بهت نگفتم ولی حالا می خوام بگم بی تو میمیرم ..

می خوام بگم تو دنیای منی ..

می خوام بگم دوست دارم فقط به خاطر خودت !!

 

می خوام بگم شدی مجنون عشقم …

می خوام بگم اگه یه روز نبینمت چقدر دلم برات تنگ میشه !!

می خوام بگم نبودنت برام پایان زندگیه !!

می خوام بگم یه گوشه چشاتو به همه دنیا نمیدم …

می خوام بگم بیشتر از عشق لیلی به مجنون عاشقتم ..

می خوام بگم هر جور که باشی دوست دارم !!

می خوام بگم مثل نفسی برام اگه نباشی منم نیستم …

می خوام بگم هر شب با خیالت می خوابم !!

می خوام بگم جایگاه همیشگی تو قلب منه !!

می خوام بگم حاضرم قشنگترین لحظه هام رو با سخت ترین دقایقت عوض کنم ..

می خوام بگم لحظه ای که تو رو میبینم بهترین لحظه زندگیمه !!

می خوام بگم در حد پرستش دوست دارم ….!




 

ﺗﺠﺴﻢ ﮐﻦ ﮐﻨﺎﺭﺕ ﺑﺎﺷﺪ …
ﺷﺐ … ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ …
 
ﻧﮕﺎﻫﺶ ﮐﻨﯽ ﺗﺎ ﻣﻄﻤﺋﻦ ﺷﻮﯼ ﮐﻪ ﻫﺴﺖ

 

 

 

ﮐﻪ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﺪ …
ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ،ﻫﻨﻮﺯﻡ ﻫﺴﺖ !
 
ﮐﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﻧﯿﺴﺖ
ﮐﻪ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﻮﺩﻧﺶ
 
ﻓﮑﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﮑﻦ …
ﻧﮕﺮﺍﻧﯿﺖ ﺭﺍ ﺑﻔﻬﻤﺪ،ﻧﮕﺎﻫﺖ ﮐﻨﺪ،ﺑﺒﻮﺳﺪﺕ،ﻧﺰﺩیکتر ﺷﻮﺩ،
ﻃﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﻧﻔﺴﺶ ﺻﻮﺭﺗﺖ ﺭﺍ ﮔﺮﻡ ﮐﻨﺪ،ﺑﮕﻮﯾﺪ :
ﺑﺨﻮﺍﺏ ﻋﺰﯾﺰﻡ،ﮐﻨﺎﺭﺕ ﻫﺴﺘﻢ …
ﻭﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ …
ﺧﻮﺩِﺧﻮﺩِ ﺯﻧﺪﮔﯿــــ …

 

نوشته شده در جمعه 10 آبان 1392برچسب:,ساعت 2:27 توسط narvan| |

 

دلنوشته ی عاشقانه - love98.ir - چشمهایت
دنبال وجهی می گردم
که تمثیل تو باشد
 
زلالی چشم هایت
 
بی پایانی آسمان
 
مهربانی دست هایت
 
نوازش گندمزار
 
و همین چیزهای بی پایان
 
نمی دانستم دلتنگیت قلبم را مچاله می کند
 
نمی دانستم
 
وگرنه از راه دیگری جلو راهت سبز می شدم
 
تمهیدی، تولد دوباره ای، فکری
 
تا دوباره در شمایلی دیگر عاشقت شوم
 
 
گفته بودم دوستت دارم . . ..
 
نوشته شده در جمعه 10 آبان 1392برچسب:,ساعت 2:27 توسط narvan| |

 

چه حسه خوبیه


شبا موقع خواب عشقت سرشو بذاره رو دستای مردونت

با موهاش بازی کنی


چشماشو ببوسی…..ا

اروم اروم تو بغلت خوابش بگیره

ولی تو هنوز بیداری


دوست داری فقط نگاش کنی

همینطوری که داری نگاهش میکنی

اشکات سرازیر بشه

تو دلت پیش خودت بگی


نباشی ….میمیرم

..

نوشته شده در پنج شنبه 9 آبان 1392برچسب:,ساعت 1:15 توسط narvan| |

 

اگـر بیـــایی

ایــن خـــون ِ دل ،خـــوردنـــهـا را

تـــلـافی نمـیـــکنـم

آنـقـــــدر عاشــــقت میـکنـــــم

کـه دیــگـر نتــــوانـــی

هــــرگــز بــــروی…
.

 

نوشته شده در پنج شنبه 9 آبان 1392برچسب:,ساعت 1:11 توسط narvan| |

 

خـבاحـافـظ تــآبــستاטּ !



فــقــط یاבت بـاشـב ؛



روزهـاے گــرمـت ؛



بہ سرבے گـذشــت .



نوشته شده در پنج شنبه 9 آبان 1392برچسب:,ساعت 1:8 توسط narvan| |

 

دَم ؛ بازدم

دَم ؛ بازدم

بازدم ...

یکبار دیگر

دوباره..

دَم ؛بازدم !!

دَم ؛ بازدم!!


حالا نوبت توست دکتر ِ زیبای من؛ از در بیرون بیا و بگو:...

متاسفم عزیزم

عشقی که مُرده است ...

با تنفس مصنوعی احیا نمیشود


(
نوشته شده در پنج شنبه 9 آبان 1392برچسب:,ساعت 1:6 توسط narvan| |

 

چشمانم را باز میکنم و تو نیستی


و این بی رحمانه ترین اتفاق هر روز من است

 

 

نوشته شده در پنج شنبه 9 آبان 1392برچسب:,ساعت 1:5 توسط narvan| |

 

بعضــے اشڪـہـا هستــטּــב بــے בلیـــل ...



بــے بـہــانــہ ...



یڪــ בفعــہ اے ...



نصــــف شـــبے ...



عجیــــب آבم را آرامــــــ مےڪـטּــב ...




 

نوشته شده در پنج شنبه 9 آبان 1392برچسب:,ساعت 1:2 توسط narvan| |

 

هــمــدیــگــر را فــرامــوش نـکنـیـم



شــاید ســالـهـا بـعـد در گــذر جــاده هــا



بـی تفـــاوت از کـنــار هــم بگــذریــم


بــگویـیـم آن غــربـیـه چـقـدر شــبیـه خـاطـراتـم بود...

نوشته شده در پنج شنبه 8 آبان 1392برچسب:,ساعت 23:59 توسط narvan| |

 

اگر یک روز از زندگی من

باقی مانده باشد،

از هر جای دنیا

چمدان کوچکم را می‌بندم

راه می‌افتم

ایستگاه به ایستگاه

مرز به مرز،

پیدایت می‌کنم،

کنارت می‌نشینم،

روی سینه‌ات به خواب می‌روم.



"فخری برزنده"

3fdb12944a6e7ba472e8de56a944245c-425


 

نوشته شده در چهار شنبه 8 آبان 1392برچسب:,ساعت 23:49 توسط narvan| |

 

آرزوی کسی نباش

آرزوی آدم ها قیمت دارند

جایگزین دارند

تاریخ مصرف دارند!

نوشته شده در چهار شنبه 8 آبان 1392برچسب:,ساعت 23:46 توسط narvan| |

 

تـــو را دوست میدارم . . .


چه فـرق مى کند که چـــــــــــــــرا!؟


یــــــــــــا از چــــــــــــه وقـت!


یـا چطـور شـد که . . .!


چه فـــــــــــــــرق میکـند؟!


وقتى تــو بـایـد بــــــــــــــاور کنـى . . . که نمـى کـــــــــنى (! )


و من بــایـد فـرامـــــــــوش کــنم . . . کـه نمـــــى کـــــنم (! )
.

نوشته شده در چهار شنبه 8 آبان 1392برچسب:,ساعت 23:37 توسط narvan| |

عکس

نوشته شده در یک شنبه 5 آبان 1392برچسب:,ساعت 22:55 توسط narvan| |

 

7fcbdfdcef54150217e3ae3da67f96ab-425

 

 

 

خدایا آسمانت چه مزه ایست ؟؟؟

 

 

من که فقط زمین خوردم ....

نوشته شده در یک شنبه 5 آبان 1392برچسب:,ساعت 22:55 توسط narvan| |

 

55804873761011168407.jpg
 
 
خدایا .......


سپردمش به تو.....اما یه خواهشی ازت دارم....
 


یه روزی.....
 
 

یه جایی...
 

بغل یه غریبه...
 
 

وقتی سرمسته...
 
 

بدجوری یاد من بندازش.
نوشته شده در یک شنبه 5 آبان 1392برچسب:,ساعت 22:53 توسط narvan| |

 

01063220448325836208 عشق بچگی هام ...

 

 

کاش مثله اون وقت ها که بچه بودیم باهم بازی میکردیم کنارم بودی،کاش مثله اون وقت ها که سنگ صبورم بودی الان سنگ صبورم بودی ،کاش مثله اون روز ها که به بهونه بارون میومدی بیرون الان به بهونه من بیای پیشم،کاش اون روزها هیچ وقت نمیگذشت و تو کنارم بودی ، کاش مثله قبلا ها دوستم داشته باشی و تو چشمام نگاه کنی بگی دوستت دارم ولی نیستی که بگی،کاش مثله اون روزها که برای دیدنم از خونه میزدی بیرون الان بزنی بیرون،الان که بزرگ شدی چرا کنارم نیستی،پس قول قرارمون چی شد…ولی هیچ وقت عشقی که بهت داشتم رو فراموش نمیکنم فقط انتظار یه لحظه دیدنت رو دارم آهای عشق بچگی هام کجای…

خدایــــــــا!!

خط و نشان دوزخت را برایم نکش

جهنم تر از نبودش

جایی سراغ ندارم…

نوشته شده در جمعه 3 آبان 1392برچسب:,ساعت 23:51 توسط narvan| |

 

http://asheganeh.ir/

هر شب …
به خودم قول می دهم که
فراموشـت کنم !
وقتی عکست را می بینم
تو را که نه ...
قولم را فراموش می کنم… !

 

نوشته شده در جمعه 3 آبان 1392برچسب:,ساعت 23:50 توسط narvan| |

 

مـــــــن عاشقـــانـــــه هایـــــــم را

روی همیـــــــــن دیـــــــــوار مجـــازی می نویســــــــم !

 از لــج تــــــــو . . .

 
از لـــج خــــــــودم . . .

که حاضـــــــر نبــودیــــــــم یک بار

 
ایـــــــن هــــا را واقعـــــــی بــه هـــم بگوییــــــــم. . . !

 

برای نمایش بزرگترین اندازه كلیك كنید

نوشته شده در جمعه 3 آبان 1392برچسب:,ساعت 23:49 توسط narvan| |

 

وقتی سایه تو بالای سر من است،

دیگر هیچ آفتابی نمیتواند مرا بسوزاند...

تو را دوست دارم و بس، ای که عاشقی با تو زیباست و بی تو بی معنی...

 

نوشته شده در جمعه 3 آبان 1392برچسب:,ساعت 23:48 توسط narvan| |

 

هیچکی از رفتن من غصه نخورد

هیچکی با موندن من شاد نشد

وقتی رفتم کسی قبلش نگرفت

بغض هیچ آدمی فریاد نشد

وقتی رفتم کسی غصه اش نگرفت

نوشته شده در جمعه 3 آبان 1392برچسب:,ساعت 23:46 توسط narvan| |

 

به چشمانت بگو نگاهم نکنند...

بگو وقتی خیره ات میشوم

سرشان به کار خودشان باشد...

نه که فکر کنی خجالت میکشم ها...

نه هواسم نیست عاشقت میشوم...!

نوشته شده در جمعه 3 آبان 1392برچسب:,ساعت 23:46 توسط narvan| |


Power By: LoxBlog.Com